داستانی از امام رضا

آن گاه حضرت مقدارى پول - درهم - به آن غلام عطا نمود و مطلبى را نیز به او فرمود؛ و سپس همگى آن ها حرکت کردند و از مجلس خارج شدند.

من با حالت تعجّب به آن حضرت عرضه داشتم : یاابن رسول اللّه ! فدایت گردم ، مثل این که با این غلام به زبان حبشى و لهجه محلّى صحبت مى فرمودى ؟!

او را به چه چیزى امر نمودى ؟

امام علیه السلام فرمود: آن غلام را در بین تمام همراهانش ، عاقل و با شخصیّت دیدم ، لذا او را برگزیدم و ضمن تذکّراتى ، به او توصیه کردم تا کارها و برنامه هاى سایر غلامان و دوستان خود را بر عهده گیرد و در حقّ آن ها رسیدگى کند؛ و نیز هر ماه مقدار سى درهم به هر کدام از ایشان بپردازد.

و او نیز نصایح مرا پذیرفت ؛ و مقدار دراهمى به او دادم تا بین دوستانش طبق توصیه تقسیم نماید.

علىّ بن ابى حمزه بطائنى افزود: سپس حضرت مرا مخاطب قرار داد و فرمود: آیا از گفتار و برخورد من با این غلامان و بندگان خدا تعجّب کرده اى ؟!

و آن گاه حضرت به دنبال سؤ ال خویش اظهار داشت : تعجّب نکن ؛ براى این که منزلت و موقعیّت امام ، بالاتر و مهمّتر از آن است که تو و امثال تو فکر مى کنى .

سپس فرمود: آنچه را که در این مجلس مشاهده کردى ، همانند قطره اى است در منقار پرنده اى که از آب دریا برگرفته باشد.

آیا برداشتن یک قطره از آب دریا، در کم و یا زیاد شدن آب دریا تاءثیرى دارد؟!

بعد از آن ، امام رضا علیه السلام افزود: توجّه داشته باش که همانا امام و علوم او، همچون دریاى بى منتهائى است که پایان ناپذیر باشد و درون آن مملوّ از انواع موجودات و جواهرات گوناگون خواهد بود، و چون پرنده اى قطره اى از آب آن را بردارد، چیزى از آب آن کم نخواهد شد.

و همچنین امام ، علومش بى منتها است ؛ و هر کسى نمى تواند به تمام مراحل علمى و اطّلاعات او دست یابد.

منبع: کتاب چهل داستان و چهل حدیث از امام رضا علیه السلام

موافقین ۱ مخالفین ۰

شکلک های محدثه

 

۹۲/۰۵/۲۳
 

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 16 بهمن 1393برچسب:, | 11:0 | نویسنده : لیلاریاحی |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • پارس لینک